1. پریروز کلاسمون آنلاین برگزار شد چقد خوب بود، چقد خوب بود واقعا فکرشو نمیکردم انقد امکاناتش اوکی باشه، تنها مشکل این بود که من یه ربع آخر اینترنتم هی قطع و وصل میشد و رو اعصاب بود بعضی دیگه از بچه هام مشکل منو داشتن دیگه باید فایل ضبط شده رو یه بار ببینم جاهایی که قطع شدم رو دوباره بنویسم نشسته بودم رو تخت با لپ تاپ با لباس خیلی راحت، استاد اولاش که داشت حرف میزد من داشتم کرم صورتم رو میزدم :)) بعد تایم استراحت یه چایی خوردم خیلی خوب بود اصلا بعدشم لازم نبود کلی تو ترافیک هدر شه وقتم و خسته شم و پول تاکسی بدم.

 

2. دیروز صبح داشتم میرفتم سرکار، لباس پوشیدم در خونه رو قفل کردم اومدم دم اسانسور وایسادم خیلی شیک و مجلسی هم بودم(خیلی مهمه این قسمت)، اسانسور رسید اومدم سوارشم حس کردم زیادی راحتم، پایینو نگا کردم دیدم جوراب با دمپایی پوشیدم اومدم بیرون :))

 

3. رسیدم شرکت دیدم آسانسور خیلی به صورت سورپرایزی طبقه همکفه و درش هم بازه داره بهم چشمک میزنه، پریدم تو از خوشحالی، زدم طبقه رو، در بسته شد ولی حرکت نکرد، دکمه باز شدن رو زدم باز نشد، اونجابود پی بردم آسانسور خرابه وگرنه منتظر من نبود، حالا باتری گوشیم هم درمرز خاموشی بود، نمیتونستم به عزیزانم خبر بدم دارم میمیرم:دی توهمین فکرا بودم که دکمه همون طبقه همکف رو زدم در باز شد، آخیش

 

4. آخی یاد خواهرزادم افتادم شیش ماه بود ندیده بودمش، دیگه عید تونستم ببینمش، یه تغییر جالبی کرده بود، روزی یکی دوبار وقتی تو بغل خواهرم بود یهو میگفت مامان، بعد خواهرم نگاش میکرد، بعد خواهرزادم میگفت مامان دوسِت دارم (آیکن چشمای قلبی) فداش بشه خالش خیلی بچه مودب و بامحبتیه

 

5. اه باز دو روز شیر خوردم باز آب بینیم راه افتاد (شرمنده اگه چندش بود :دی، دیگه اینجوریه دیگه)


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها